۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

پنج میلیون دلار + یک و نیم میلیون نفر بیننده + پنج تٌن لوازم آتش بازی =


07sydney2.jpg

بزرگترین جشن آغاز سال نو در شهر سیدنی استرالیا


شهر سیدنی به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی خود، اولین شهر مهم جهان است که مراسم آغاز سال نو مسیحی را در جهان جشن میگیرد . هر ساله خلیج زیبای شهر سیدنی با انعکاس نور حاصل از آتشبازیهای حیرت انگیز آن در کنار سمبل های کم نظیری مانند پل سیدنی و اوپرا هاوس جلوه ای بی مانند را رقم  میزند .

آقای کوین راد سال 2009 را سال سخت اقتصادی خوانده است ولی این موضوع باعث آن نشد که مسئولین برگزاری این مراسم بودجه مربوط به مراسم اتشبازی امسال را دوبرابر سال گذشته در نظر بگیرند . 

پنج میلیون دلار  برای تجهیز و نصب پنج تن ماده آتش بازی اختصاص داده شده بود تا بیش از 100000 فشفشه آتشین آسمان سیدنی  رانورافشانی کند . نزدیک به  یک و نیم میلیون شهروند استرالیایی و توریست  برای تماشای این واقعه در اطراف مرکز شهر گرد هم آمده بودند تا شاهد یکی از پیچیده ترین مراسم آتشبازی در این شهر باشند . 

سمبل مرکزی نصب شده بر پل سیدنی نشان آفرینش و طراح آن یک خانم اَب اوریجینال استرالیایی بوده است .امنیت این مراسم رابیش از 2000 نیروی پلیس در اختیار گرفته بودند .


سال ۲۰۰۸ در حالی به پايان می رسد که بحران مالی، اقتصاد جهانی را تا لبه سقوط برد.گلوريا آريو، رييس جمهور فيلپين، ابراز اميدواری کرد که روز های بهتر در پيش باشد، اين در حالی است که در هنگ کنگ، بسياری به دليل نگرانی از سقوط ارزش پول از پيوستن به جشن های سال نو خودداری کردند و در مالزی نیز دولت به دليل وضعيت اقتصادی از جشن های سال نو حمايت مالی نکرد.

حملات هوايی اسرائيل عليه غزه از ديگر رويدادهای پايانی سال ۲۰۰۸  بود که جشن های سال نو را تحت تاثير قرار داد.

در دبی مراسم آتش بازی برای سال نو که قرار بود در مقابل هتل «آتلانتيس» انجام شود به دليل دستور مقامات دولت امارات متحده عربی لغو شد.به گزارش خبرگزاری آسوشيتدپرس، دولت امارات متحده عربی در راستای همبستگی با فلسطينی های ساکن نوار غزه برگزاری هر نوع جشن  سال نو را در اين کشور حاشيه خليج فارس ممنوع کرده است.این در حالی است که در آمریکا هيلاری کلينتون همراه با بيل کلينتون، رييس جمهوری سابق این کشور، در جشن های سال نو در «تايمز اسکور»، در منهتن نيويورک، حضور خواهند يافت تا همراه با صدها هزار نفر دیگر از سال ۲۰۰۹ استقبال کنند.

۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

میراثی كه حكومت ساسانیان برای ما به یادگار گذاشته (دکتر پرویز رجبی )

ترازوی هزارکفه

6. 2. 2:

 یادی از شكست نهاوند و اندكی پس از آن

 

آهنگ آن را داشتم كه اشاره‌ای مفصل داشته باشم به سقوط تیسفون‌. اما زود متوجه شدم كه گزارش افتادن تیسفون به دست عرب‌ها و تقسیم ثروت دربار و شهر در میان سپاهیان عرب از توانایی من خارج است‌. اما سكوت كردن در این باره و كشیدن بار امانت هم نیاز به توانایی دارد!

من در این‌جا نه می‌خواهم كه مرثیۀ شكست ساسانیان را بخوانم و نه داستان پیروزی عرب‌ها بر ایرانیان را بسرایم‌. قومی با ایمانی شكست‌ناپذیر حمله كرده است و قومی هم با ایمانی شكست خورده تن به خفت داده است‌. در حقیقت ایرانیان پیش از این كه از عرب‌ها شكست بخورند، از خود شكست خورده بودند. بنابراین در این‌جا برای من علل شكست‌خوردن ایرانیان از عرب‌ها مطرح نیست‌، شكست از خود و دلایل آن مطرح است‌. داستان دلایل این شكست اگر كهنه شده بودند حرفی برای گفتن وجود نمی‌نداشت‌. اما مهم این است كه بیشتر ویژگی‌های اخلاقی دورۀ پایانی فرمانروایی ساسانیان در ایرانیان ماندگار شده‌اند و حتی در دوردست‌ها سواد آن روزی هم به چشم نمی‌نشیند كه ایرانیان برای بازیافتن خودِ خویشتن برپاخیزند.

میراثی كه حكومت ساسانیان برای ما به یادگار گذاشته است هنوز هم در حال آلودن دامن ماست‌. برای آشنایی با این میراث باید دروغ و اطلاع‌رسانی چاپلوسانه را بررسی كرد كه عادتی اولی‌َ شده است‌. دروغ و اطلاع‌رسانی چاپلوسانه بیشتر از هركسی به مذاق بزرگان و بلندپایگان خوش می‌آید. یزدگرد گرفتار و قربانی نقشی جادویی دروغ و چاپلوسی شد. جادویی كه هنوز نیز فعال است‌.

 

شكست نهاوند شكست تعیین تكلیف ساسانیان نیز نامیده می‌شود. هنگامی كه از روحیه و خلق و خوی ایرانیان سخن می‌رود، شكست نهاوند هم بایستی یكی از كفه‌های ترازوی ما را اشغال كند. بارها فكر كرده‌ام كه امروز باید ایرانیان هرگاه كه از نزدیكی نهاوند می‌گذرند، لحظه‌ای عنان مركب خود را بكشند و به نهاوند و دشت نهاوند بنگرند و شكست نهاوند و دلایل آن را به یاد بیاورند و پس از لختی اندیشه به راه خود ادامه دهند. به هر تقدیر شكست نهاوند ایرانیان را از مسیر زندگی خود بیرون كرد و قرن‌ها استقلال را از ایرانیان ربود. اسلام را ایرانیان می‌توانستند بدون افتادن به چنگ خلفای فاسد و نیمه فاسد دمشق و بغداد نیز به دست آورند. اما به ویژه خلفای بنی‌امیه الگوهای بسیار بدی برای امیران محلی ایرانیان شدند. این خلفا به سبب غرق‌شدن ناگهانی در تجملاتی كه با آن بیگانه بودند، حتی عرب‌های شیفته و صادق صدر اسلام را نیز به بیراهه كشاندند...

 

پس از نبرد نهاوند هم ایرانیان می‌دانستند كه برای همیشه شكست خورده‌اند و هم عرب‌ها مطمئن بودند كه دیگر كسی را توانایی آن نخواهد بود كه آن‌ها را یك وجب از مواضعشان به عقب بنشاند. ادامۀ جنگ برای مدتی دیگر تنها ناشی از آن بود كه ایرانیان پس از كورش عادت كرده بودند كه همواره فرمان برانند و سروری كنند و با شكست نهاوند هنوز نمی‌توانستند قبول كنند كه حتی برای مدتی كوتاه دیگر نمی‌توانند ذوالاكتاف باشند. هنوز این عنوان شاه شاهان خیلی بارز بود. حدود 900 سال پیش‌، آن روز سهمگینی كه تخت جمشید به دست اسكندریان افتاده بود، هنگامی كه افسری مقدونیایی از سر شوخی دست بر تخت شاهی شاهنشاه هخامنشی كشید، یكی از خواجگان حرمسرا فریادی از وحشت كشید و از خود بی‌خود شد.

 

البته كار از جای دیگری هم خراب بود: همواره فرمانروایان ایران فكر كرده‌اند كه حكومت موهبتی است الهی و این موهبت را از كسی نمی‌توان گرفت‌. خواندیم كه داریوش باور كرده بود كه اهورمزدا تنها او را از میان بسیاری‌، برای فرمانروایی برگزیده است و شاهنشاهی را به او ارزانی داشته است‌. صرف نظر از این كه احترام همین قداست خیالی را هم خود فرمانروایان نگه نداشته‌اند! این هم دلیلی بود بر این كه پس از سقوط نهاوند نام ایران به باد فراموشی سپرده شد.

 

شگفت‌انگیز است كه از دهۀ سوم هجری‌، چندین دهۀ پی‌درپی تنها سخن از سرزمین ایران و شهرهای دور و نزدیك آن می‌رود و كسی به مردم ایران اشارۀ چندانی نمی‌كند.

عرب‌ها، از حفره‌ای كه در پیرامون بصره به سوی ایران باز كرده‌اند، مثل صاحب‌خانه‌ها، رفت و آمد پرجنب و جوش و سرزنده‌ای را راه انداخته‌اند. در این میان اطلاعات جغرافیایی فرزندان بیابان نیز شگفت‌انگیز است‌. این‌ها همۀ كنار و گوشۀ ایران را مثل پستوی خانۀ خودشان می‌شناسند. خود را از واحه‌های ناكجاآبادی خود، با هزار بدبختی به مرزهای ایران می‌رسانند و بعد گویی كه كارمندان سازمانی بسیار منظم آن‌ها را راهنمایی می‌كنند، سر از پشت كوه‌های دور و نزدیك ایران در می‌آورند، در هر كجایی كه خوششان می‌آید رحل اقامت می‌افكنند، سروری می‌كنند، بستان‌المؤمنین راه می‌اندازند، عزل و نصب می‌كنند، برای مردم احكام بهشت و جهنم صادر می‌كنند، جان هركه را كه می‌خواهند می‌گیرند و دست آخر، با برجای گذاشتن تخم و تركه‌ای و دامادی و عروسی‌، با خورجینی انباشته از دینار و درهم ایران را ترك می‌كنند و آب از آب تكان نمی‌خورد. شگفت‌انگیز است‌. در حالی كه رومی‌ها در 550 سال لشكركشی به ایران هرگز نتوانستند حتی نگاهی درست به چشم‌انداز تیسفون بیندازند و دست‌كم سه امپراتور رومی در نبرد با ایرانی‌ها جانشان به لب رسید.

 

هنگامی كه شاپور اول خود را شاه ایران و انیران می‌خواند، حتماً عرب‌ها هم جزء انیرانی‌ها بوده‌اند، اما نه مردمی هم‌ردیف رومیان‌. و شاپور دوم را ذوالاكتاف خواندند، یا صاحب شانه‌های عرب‌ها بود و یا سوراخ‌كنندۀ این شانه‌ها. فردوسی هم با استفادۀ از همین خاطره‌ها، آن‌ها را به این خاطر كه شیر شتر می‌خورند و گوشت سوسمار، لایق تاج كیانی ندانست‌. اما عرب‌ها پای پیاده آمدند و كمر به میان و گوهر بر دستار، عرب‌سالاری راه انداختند و در هر هامونی هارونی برای خود بستان‌المؤمنین راه انداخت‌.

 

به راستی كه شگفت‌انگیز است‌. شبه‌جزیرۀ عربستان كه آن‌قدرها جمعیتی نداشت‌. از عرب‌ها كه‌، جز معدودی كه در راه كاروانروی یمن و اورشلیم رفت و آمد كرده بودند، كسی جایی را كه بزرگ‌تر از واحۀ خودش ندیده بود. پیش از اسلام هرگز كسی نمی‌توانست تصور كند كه عرب‌ها، كه همواره خود را با پریان و دیوان شب‌های مهتابی شبه‌جزیره خود ترسانده بودند، سر از آن سوی آمودریا در بیاورند و آن‌جا را ماورالنهر بخوانند و دندان ماورالنهری‌ها را بشمارند و بدانند چه كسی روده‌ای راست دارد و رودۀ چه كسی را باید بیرون ریخت‌!

 

من كه هرچه در هزار خورجین تاریخ می‌گردم جوابی برای این تحول نمی‌یابم‌. ما تنها نبودیم كه مبهوت شده بودیم و ترجیح داده بودیم كه سرمان را با افسانه‌ها و اساطیر گرم كنیم‌.

بین‌النهرین باستان به پایتختی گزیده شد. امپراتوری رم شرقی‌، با این كه مصلحت را در این دیده بود كه فراموش كند كه در آن پیرامون جایی به نام آسیای مقدم وجود دارد، سرانجام با سلطان محمد فاتح برای همیشه از صفحۀ تاریخ حذف شد و به تن كلیسای ایاصوفیه در قلب قسطنطنیه قبای سبز مسجد راست آمد.

شبه‌قارۀ هند تا اندونزی چیزی نمانده بود كه بودای از همه جا بی‌خبر را برای همیشه به تبعید بفرستد. سرزمین فراعنه كوچك‌ترین مقاومتی از خود نشان نداد و در مراحل بعدی با فاطمیان خود كاسه داغ‌تر از آش شد.

اسپانیا، در آن‌سوی جبل‌الطارق تا كوه‌های بلندبالای پیرنه‌، همین‌طور. همین اسپانیایی كه چندی بعد قادر بود، پا به پای انگلستان‌، نصف دنیا را ببلعد. همین اسپانیایی كه امروز اگر آمریكای لاتین لج نكند گسترده‌ترین كشور دنیاست‌. و بسا قبیله‌های آدم‌خواری كه با فراموش‌كردن استعداد آدم‌خواری‌، در برابر عرب‌ها سر تسلیم فرود آوردند.

شگفت‌انگیز است‌. و شگفت‌انگیز است كه عرب‌ها، بر خلاف طبع زیرنخلی و شاعرانه‌شان‌، بسیار با خشونت عمل كردند تا با نرمش‌. و فساد خیلی زود در این قوم فاتح رخنه كرد. بنی‌امیه بیشتر متمایل به چپاول بودند تا به ارشاد.

در میان مردم دنیا شهرت شهرهای افسانه‌ای و عشرت‌آبادی دمشق و بغداد نیز بیشتر از شهرت خانبالق‌، پاسارگاد، استخر، تیسفون‌، مِمفیس و آتن است‌. همدان را كسی نمی‌شناسد. اما شمشیر و دشنه‌های دمشقی شهرت جهانی دارند و در زبان‌های اروپایی اصطلاح دمشقی در مورد خنجرها و كاردهایی از فولاد آب‌دیده كاربرد دارد! و علی‌بابا و چهل‌دزد بغداد هم همین‌طور.

 

به راستی كه شگفت‌انگیز است‌! می‌توان‌، و راه دیگری وجود ندارد، می‌توان به نقش دگرگون‌كنندۀ اسلام اندیشید. اما اسلام كه نمی‌توانست در ده‌های نخست هجری با مردم غیرعرب زبانی مشترك داشته باشد؟ مگر مردم اسپانیا می‌توانستند زبان مرشدین خود را بفهمند؟ در سال‌های نخست ایرانی‌ها هم با عرب‌ها در درك مسایل مشكل داشتند.

 

شاید راه حل را باید در شخصیت صادق و بی‌پیرایۀ خود پیامبر اسلام جست‌. اما عرب‌ها كه خیلی زود نشان دادند كه گرایششان به معاویه بیشتر است‌. فراموش نكنیم كه بیشتر نواده‌های پیامبر اسلام را عرب‌ها كشتند. خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس ثابت كردند كه تمایلشان به رذالت بیشتر است تا به اسلام‌. عرب‌ها حتی به جنازۀ پیامبر احترام نگذاشتند و بر سر جانشینی پیامبر حتی خود را به آرأ بزرگان خود نسپردند...

 

واقعیت این است كه نقش صداقت و بی‌پیرایگی پیامبر و یاران نزدیك او و همچنین نقش شیفتگی عرب‌ها را در آغاز كار باید عامل اصلی پیروزی‌های برق‌آسای نخستین دانست‌، اما باید پذیرفت كه ظرفیت بی‌پیرایگی یاران پیامبر در اواخر حكومت عمر به پایان‌رسید و نیروی خود را از دست داد و شیفتگی عرب‌ها هم مانند شیفتگی كودكان بسیار كم‌دوام بود. عرب‌ها كار خود را با شعارهایی صادقانه و زیبا در زمانی آغاز كردند كه فرمانروایی ساسانی‌، كه پس از انوشیروان به سرازیری فروپاشی افتاده بود، دیگر كوچك‌ترین نیرویی برای پایداری نداشت‌. علاوه بر این‌، پس از خسروپرویز، در دوران شاه‌بازی‌ِ درباریان به كلی حرمت خود را از دست داده بود.

در آغاز كار عرب‌ها، در جامعۀ بسیار آزرده و حساس ساسانی‌از شعارهای بسیار دلنشین برادری و برابری انقلاب اسلامی‌، اگر چه به زودی این شعارها مانند هرجای دیگری اعتبار خود را از دست دادند، استقبال بسیار خوبی به عمل آمد. ایرانیان در اواخر دورۀ ساسانی به پیام برادری و برابری اسلام‌، كه برای اولین بار در تاریخ بشری مطرح می‌شد و هنوز كسی شكست آن را تجربه نكرده بود، بیشتر از هر زمان دیگری نیاز داشتند. در نتیجۀ همین استقبال بود كه پیشاهنگان اسلام‌، بدون برخورد با مانعی جدی‌، هر روز سنگر تازه‌ای را می‌گشودند. حتی چنین بود كه گاهی فرماندهان و سرداران محلی‌، كه دیگر امیدی به بهبود دربار بیمار خود نداشتند، دست كم برای جلوگیری از خونریزی‌، آن‌هم برای در دفاع‌ِ از هیچ‌، بدون كوچك‌ترین مقاومتی خود و نیروهای تحت امر خود را تسلیم فرزندان بیابان می‌كردند.

 

اما به محض خوابیدن عطش فرزندان بیابان‌، چون فاصلۀ زیاد شعارهای برادری و برابری با حقیقت نمایان شد، صلابت خود را ازدست دادند. این شعارها به جای این كه دردی از مردم را دوا كنند، تنها پایه‌های خلافت دو خاندان سلطنتی بنی‌امیه و بنی‌عباس را استوار كردند كه چیزی كم‌تر از فراعنه نداشتند(2). با غوطه‌ای كه خلفا در شكوه و خوشگذرانی‌های درباری خود می‌خوردند گاهی روی خسروان را سفید می‌كردند. هنوز هم آوازۀ شب‌های افسانه‌ای و هزارویك شبی بغداد برای بسیاری از مردم جهان یك ضرب‌المثل است‌. قدرت روزافزون خلفا بر ضعف كسانی كه دل به‌شعار عرب‌ها بسته بودند بیشتر می‌افزود. در نتیجه از دست مردمی كه به دام شعار افتاده بودند، پس از بیداری نیز كاری ساخته نبود. اعتراض چون پرده را از میان برمی‌داشت حتی بر وفاحت خلفا می‌افزود(3). اما اغلب‌، اگر اعتراضی بود، اعتراض ایرانیان بود.

طبری در گزارش سال 34 هجری مطلبی را می‌آورد كه نماینده نگرش بلندپایگان عرب به مردم قلمرو اسلام است‌. هنگامی كه گروهی از مردم بر عثمان نافرمان شدند و او را به خیمی بهتر خواندند و از او خواستند تا كارگزاران ناصالح خود را از كار بركنار كند، عثمان كارگزاران خود را برای مشورت نزد خود فرخواند. عبدالله بن عامر، كه كارگزار بصره بود، جان كلام را خیلی كوتاه به عرض رساند: این مردم را باید به جهاد بفرستی‌، تا در جایی دیگر سرگرم شوند. آن‌ها را در جبهه نگه دار تا رام تو شوند و همه هم‌ّوغم‌شان صرف زخم پشت شترهایشان و شپش رخت و لباسشان شود. از شیوۀ دنباله سخن برمی‌آید كه پیشنهاد عبدالله بن عامر مطلبی چندان دور از ذهن نبوده است‌(4).

 

همزمان با این روند، اسلام كه نمی‌توانست متوقف بماند، بی‌وقفه در حال دگرگون‌كردن فرهنگ و مدنیت همۀ جوامع اسلامی بود.

اسلام تنها دین جهان است كه با اشراف كامل بر همۀ رفتارهای حواس پنج‌گانه‌، همۀ پدیده‌های فرهنگی و مدنی را، حتی جغرافیای شهری و روستایی را زیر نظر دارد. آنك چون مقاومت در برابر اسلام بی‌حاصل بود، دیری نپایید كه با پدیداری امت اسلامی‌، همۀ مردم مسلمان در اصول فرهنگی و مدنی با یكدیگر همانندی‌های انكارناپذیری را پیدا كردند(5). در اسلام حتی برای دفن مردگان رعایت نظمی ثابت اجباری است‌. گورستان مسلمانان را هركجایی كه بیابی بی‌درنگ آن را می‌شناسی‌.

 

اما به رغم نفوذ گسترده و همه جانبه عرب‌ها، خیلی زود ایرانی‌ها خود را بازیافتند و خواهیم دید كه به زودی پدیدآورندگان بزرگ‌ترین نهضت علمی و فرهنگی جهان شدند.

دریغم آمد كه از این كفۀ ترازو غافل شوم‌!

۱۳۸۷ آبان ۲۱, سه‌شنبه

اوباما ، مولود اینترنت

«یک و نیم قرن بعد از جنگ داخلی آمریکا و لغو برده داری و پنجاه سال بعد از جنبش حقوق مدنی در آمریکا، در کشوری که بنیانگذارانش زمینداران برده دار بودند، در کشوری که سیاه و سفید معنای خوشبختی و بدبختی بود، جایی که یک سیاه با احشام یک مزرعه تفاوتی نداشت، امروز فرزند یک سیاهپوست مسلمان کنیایی با نام عجیب و غریب “باراک حسین اوباما” (Barack Hussein Obama) که حتی ریشه اش در آن خاک به اندازه سن خودش هم نیست توسط همان مردمی که هم نوعانش را به بردگی کشیده بودند بعنوان رییس جمهور بزرگترین قدرت دنیا انتخاب میشود!. در زمانی که همان قدرت در دو کشور مسلمان مشغول جنگیدن است. فکر کنم چند صباحی طول خواهد کشید تا بفهمیم چه اتفاقی افتاد! » ( ۱) 

من فکر میکنم قبل از هر چیز باید این اتفاق را که حتی مردم عادی کوچه و بازار هم به راحتی  آن را پیش بینی کرده بودند پدیده ای دانست که نه به دموکرات شدن آمریکایی ها بستگی دارد و نه جنگ عراق و افغانستان . تنها یک عامل مهم تغییراتی را که آقای اوباما از آن سخن میگوید به کل کره خاکی  تحمیل کرده است و آن تغییرات در میزان و روش  اطلاع رسانی در زمان حاضر  است . به تعداد کسانی که در دور ترین نقاط جهان به اینترنت دسترسی دارند توجه کنید و  تعداد کسانی را که دیگر زبان انگلیسی سدی در برابر برقراری ارتباط با انها نیست . دیگر نمیتوان به این راحتی همه مردم جهان را مانند 50 و حتی 20 سال قبل گول زد .  آنچه در آمریکا اتفاق افتاد فقط انتخاب یک رنگین پوست نیمه مسلمان به ریاست حمهوری آمریکا نبود . آنچه اتفاق افتاد جرقه هایی از آغاز جهانی کاملا متفاوت در طی  چند ده سال آینده خواهد بود . به  عبارتی تحقق رویای مارتین لوترکینگ  را میتوان مدیون عصر ارتباطات دانست . 150 سال قبل مرید برای یافتن یک سوال رنج سفر را بر خود میخرید تا از پیر خود جوابی بگیرد امروز  تمام جوابهای تمام پیرهای عالم زیر  در کمتر از چند ثانیه در زیر انگشتان مریدان است !! . 15 سال پیش  کانال تلویزیونی بی بی سی و سی ان ان و ... تنها منابع حرفه ای خبرهای تصویری در دنیا بودند امروز هر کسی میتواند دوربین خود را برداشته گزارشی خبری تحلیلی تهیه کند و آن را به  دست  صدها میلوین نفر در تمام کره خاکی برساند .  شاید بتوان روزی را تجسم کرد که آنچه فکر میکنیم را بدون دردسر با تمام مردم جهان به اشتراک بگزاریم ...  به نظر من اوباما مولود عصر اینترنت است . 

( ۱) بر گرفته از وبلاگ کهن دیارا 

۱۳۸۷ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

دور نیست حل معمای خلقت

یک با در همین حرف اول نوشتیم که اگر دانشمندان  و شرکتهای تحقیقاتی جهان همان قدر که  برای بهتر کردن کیفیت لوازم آرایش خانمها ! سرمایه گذاری کرده اند،  برای اثبات علمی وجود خالق هستی سرمایه گزاری کرده بودند، تا حالا خیال کسانی که به نوعی یک موجود «یکتا و بی همتا و  حّی و توانا » را  ماوراء همه چیز میدانند و  هم خیال آنها که همه  هستی رو زائیده یک اتفاق میبینند راحت کرده بودند  .


یکی دو روز گذشته سر تیتر اخبار علمی جهان مربوط با آزمایشگاهی  بود که در عمق 100 متری زمین با مشارکت  80 کشور جهان در مرز بین سوئیس و فرانسه ساخته شده است .

ساخت این آزمایشگاه  با هزینه های سرسام آور پس از 13 سال کار گروهی هزاران دانشمند و مهندس به این امید پیش رفته است که بشر  با استفاده از آن شاید بتواند بسیاری از سوالات بی جواب علم فیزیک را پاسخگو باشد . 


این آزمایشگاه شامل یک تونل به طول 27 کیلومتر است که به شکل دایره در عمق 100 متری زمین ساخته شده است . 

آنچه دانشمندان به وسیله این آزمایشگاه آن را جستجو میکند برای خود  آنها هم کاملا مشخص نیست ! و از همه مهمتر هیچ کس نمیتواند پیش بینی کند که نتایج حاصل از  اطلاعات به دست آمده از این آزمایشگاه چه وقت، و به چه مقدار پایه های علم را برای بشر جابجا خواهد کرد . ولی آنچه مسلم است فیزیکدانان جهان عقیده دارند که این آزمایشگاه وسیله ای است که میتواند دیدگاههای بشر را در رابطه با عالم هستی به شکل اساسی تغییر دهد و به قولی   شاید دانشمندان مجبور شوند در مورد آنچه در 40 سال گذشته در رابطه با جهان هستی میاندیشیده اند تجدید نظر کنند . 


روزی که دانشمندان وجود  ذره ای به نام الکترون را به شکل اتفاقی کشف کردند هرگز تصور هم نمیکردند که کشف الکترون   یکی از پایه های  اساسی علوم و تکنولوژی در قرن بیستم باشد . 

بسیاری بر این عقیده اند که یافته های حاصل از این آزمایشگاه که Large Hadron Collider نامیده میشود میتواند ده ها بار مهمتر از کشف الکترون باشد . این یافته ها میتواند کلید معمای چگونگی تشکیل انفجار بزرگ و جواب به بسیاری از سوالات غیر قابل حل علم امروزی مانند ماده سیاه ، ضد ماده و ....باشد . 

دانشمندان امید دارند توسط این دستگاه  شتابدهنده غول پیکر به ماهیت ذرات بنیادینی پی ببرند که  تجسم کوچکی آنها از محدوده توانایی ذهن بشر خارج است و در عین حال اهمیت آنها به حدی است که این ذرات را  « ذره الهی » نامیده اند  .

شاید نام گذاری این ذره بنیادین که در سال 1964 توسط فیزیکدان اسکاتلندی  به نام هیگز  به دنیا معرفی شد به « ذره الهی » یک اتفاق نباشد . شاید در چند دهه آینده به شکل علمی بتوان دعوای بین دانشمندان و فلاسفه را بر سر خلقت تمام شده فرض کرد . 

ورود به تعاریف تکنیکی این تحول علمی از حوصله حرف اول خارج است ولی از شما دعوت میکنم  خبر مربوط به این واقعه را دست کم نگیرید شاید این روزها در تاریخ به عنوان مهمترین روزهای  تاریخ بشریت ثبت گردد. 

 هفته نامه خلیج فارس: وحید گواهی


۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه

سیگار در استرالیا

قوانین جدید در رابطه با «سیگار »
این روز ها نُقل مجلس اصحاب رسانه
هاست ، بر اساس این قوانین جدید
کلیه فروشگاهها ی زنجیره ای تا شش
ماه آینده باید بخش فروش سیگار
خود را از جلوی چشمهای مشتری
ها جمع کنند و عملا یک مشتری
نباید در یک سوپر مارکت بتواند یک
پاکت سیگار را ببیند ! ، در همین
راستا دولت به فروشگاههای کوچک
تر یک سال وقت داده است که همین
اقدام را انجام دهند . عرضه سیگار از
طریق دستگاههای اتوماتیک فروش
سیگار ) VENDOR MACHINS ( به
کلوپهای تفریحی محدود خواهد شد
و تازه برای خرید از این دستگاهها هم
به جای پول معمولی تنها میتوان از
ژتونهای مخصوص استفاده کرد .
از همه جالب تر آن که از این پس
کشیدن سیگار در اتومبیل در حضور
بچه های کمتر از 16 سال ممنوع
خواهد بود و هر نوع تبلیغات سیگار و
دسترسی به سیگار به شکل گشترده
تری محدود خواهد شد . به شکل
کلی هدف آن است که جوانان ما هر
چه کمتر پاکتهای براق سیگار را در
تیر رس دید خود بیابند .
این قوانین شاید برای جوامع
مهاجری که از کشورهای در حال
توسعه و یا عقب مانده به استرالیا
آمد اند مشکلات بیشتری را ایجاد
کند چرا که این افراد در کشورهای
زادگاهشان هرگز با قوانین ضد سیگار
مواجه نبوده اند . حتما شما هم مانند
من وقتی به ایران ویا افغانستان و یا
یکی از کشورهای منطقه خاور میانه
و یا خاور دور سفر میکنید متوجه این
تفاوت میشوید که مردم بدون هیچ
ملاحظه ای در معابر عمومی و حتی
سر بسته سیگار خود را دود میکنند
و حتی خیلی تعجب نخواهید کرد
که اگر راننده یک تاکسی در حالی که
شما را سوار کرده است سیگار خود
را آتش کند !
مطمئنا چنین قوانینی و یا افزایش
مالیات بر سیگار میتواند عکس
العمل منفی «سیگاری ها » را در
بر داشته باشد . ولی نکنه ای را که
میخواهیم به آن در اینجا اشاره کنیم
آن است که کشیدن سیگار در جامعه
استرالیا یک مسئله شخصی محسوب
نمیشود .
از نظر دولت نیوساوت ولز یک فرد
سیگاری حق ندارد سلامت دیگران را
در معرض سموم منتشره توسط دود
سیگار قرار دهد . این موضوع در مورد
بچه ها و نوجوانان کمتر از 16 سال
با قوانین سخت تری مواجه خواهد
بود . از نظر دولت استارلیا یک فرد
سیگاری از نظر سلامت جسمی در
کل، بار بیشتری را به سیستم مدیکر
)بیمه رایگان بهداشت ( تحمیل
میکند و منطقی به نظر میرسد که
این «بار » از طریق مالیات بیشتر بر
هر پاکت سیگار جبران شود .
خوشبختانه در میان فروشگاههای
ایرانی و افغانی فروشگاههایی هستند
که عطای سود حاصل از فروش
سیگار را به لقای آن بخشیده و از
فروش سیگار در فروشگاه خود خود
داری میکنند . به امید روزی که
همه هموطنان ما به مسئله ترک
سیگار به عنوان یک سرمایه گذاری
برای آینده خود و فرزندان خود نگاه
کنند . و در فرصت باقی مانده تا روزی
که فروش سیگار به کلی ممنوع و یا
کشیدن آن حتی در منزل شخصی
هم شامل قوانین خاصی شود، به فکر
برنامه ریزی برای ترک آن باشند .
در این جا باید به این نکته اشاره
کنیم که به علت عدم اعتمادی که
همواره بین ما و دولتهای حاکم
سرزمینهایمان وجود داشته و دارد،
بعضی از ما تسبت به هر قانونی که
در مجلس استرالیا به تصویب میرسد
واکنش منفی نشان میدهیم . به
نظر صاحب این قلم هر قانونی ،با
هر نیتی، سلامت جامعه را بیشتر
و بیشتر زیر چتر حمایتی خود قرار
دهد ، در دراز مدت به نفع همه مردم
خواهد بود .
فکر نمیکنم هیچ یک از هموطنانی
که به کشیدن سیگار عادت کرده اند
دوست داشته باشند که روزی سیگار
را لای انگشتان فرزند خود ببینند .
!

۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

دکترای غیبت !

سارا از غیبت کردن متنفر بود و از غیبت پارتی ها گریزان ، همه دوستاش میگفتند که او آدم اجتماعیی نیست و با دوستاش نمیجوشه! ، آخه سارا وقتی در محیطی قرار میگرفت که پشت سر کسی حرفی زده میشد یا سکوت اختیارمیکرد یا موضو ع حرف رو عوض میکرد و یابه دنبال صفت خوبی در شخص غیبت شونده میگشت تا با مطرح کردن اون موضوع صحبت رو به نفع او تغییر بده. سارا توی محیطی بزرگ شده بود که همیشه در اون به جای حرف زدن در مورد افراد ، در مورد "وقایع" و "ایده ها" صحبت میشد . او همیشه این حرف پدرش رو آویزه گوشش کرده بود که " حرف زدن پشت سرآدمها چند بدی داره ، اول اون که به حس حسادت و خود خواهی آدم خوراک میرسونه و اونها رو چاق تر میکنه ، دوم اون که وقت آدم رو طلف میکنه و عملا بعد از یک جلسه غیبت هیچ چیز غیر از یک احساس بد گیر ما نمیاد ، و از همه بد تر اون که ذهنیت افراد رو نسبت به یک شخص خاص خراب میکنه وشنونده در مورد اون شخص بدون این که حتی او رو دیده باشه احساس بدی پیدا میکنه " سارا در طی سی سال گذشته که به نوعی وارد اجتماع بزرگسالان شده بود دوستان خیلی زیادی نداشت چرا که اطرافیان او در جمعی که سارا شرکت داشت احساس راحتی نمیکردند و مجبور بودند در مواردی زیپ دهان خودشون رو بکشند.
چقدر خوب میشه آدم چند تا دوست مثل سارا داشته باشه تا با حضور او از پشت سر دیگران حرف زدن احساس شرم بکنه و به جای طلف کردن وقت خودش به کار های مفیدش برسه. حتما همه ما هر روزه به کسانی برمیخوریم که از کمبود وقت و گرفتاریهای روزمره گله میکنند ولی روزانه ساعتها پای تلفن به حرف زدن در مورد دیگران مشغولند. از همین امروز حساب کنید که چقدر از وقت خودتون رو طی یک هفته صرف غیبت کردن کرده اید ؟ یک حساب سر انگشتی برای یک آدم که روزی یک ساعت از وقت غیر قابل بازگشت خودش رو به این کار اختصاص میده نشون خواهد داد که او طی بیست سال نزدیک به هشت هزار ساعت وقت خودش رو در این راه طلف کرده !! شاید باور نکنید اگر بشنوید که یک دانشجو از وقتی وارد دانشگاه میشه تا وقتی مدرک دکتراش رو بگیره تقریبا همین مقدار وقت برای کلاسهاش میزاره !! 
فکر میکنم خیلی از ماه ا تا حالا دو سه تا دکترای غیبت گرفته باشیم و خودمون خبر نداریم !! 

۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

گزارش برنامه گروه کامکارها در سیدنی


گزارش برنامه گروه کامکارها در سیدنی 
کاری که «عقل آفرین میزندش»
وحید گواهی سیدنی
اگر موسیقی را « علم ترکیب اصوات و هنر تنظیم و تزئین و عرضه آنها به نحوی که برای طبع انسان خوشایند باشد » (1) بنامیم آنچه یکشنبه 20 جولای روی صحنه سالن ENMORE اتفاق افتاد، بدون شک نوع تکامل یافته موسیقی بود .


کامکاران فقط تعدادی نوازنده نبودند که برای به رخ کشیدن توانایی هایشان هزاران کیلومتر دور از وطن هموطنانشان را به وجد بیاویند ، کامکاران بدون شک کمال هماهنگی و خلاقیت را در کنار یکدیگر به نمایش گذاشتند .
نمیدانم آیا هارمونی منحصر به فردی که در روی صحنه از این خانواده تراوش کرد حاصل تکرار مکررات نزدیک به چهل سال کار گروهی بود و یا نتیجه همدلی هنرمندانی که هنر موسیقی را در ژنهای خود حمل میکردند . هر چه که بود بدون شک ترکیبی خوشایند از صدای ساز 7 نوازنده و نوای هنجره هشت خواننده، فضا و اتمسفری کم نظیر را در شهر سیدنی رقم زد که شاید دیگر به این زودی ها تکرار نشود.

برنامه :

کمی تاخیر به بهانه انتظار برای آنها که همیشه دیر میرسند طبق معمول چاشنی برنامه های ایرانی است ولی برای برنامه کامکاران آرزو میکردم که ای کاش برنامه 10 ساعت با تاخیر اجرا میشد ولی در عوض همه ایرانیان مقیم استرالیا این امکان را میافتند که معنای اجرایی بی نظیر را از نزدیک تجربه کنند .
معرفی کوتاه گروه و سپس دختر خانم مجری ،به سه زبان گروه را معرفی میکند ، کامکاران به صحنه میآیند و مردم به احترام آنها دقایقی ایستاده کف میزنند هنوز هیچی نشده موبایلهای دوربین دار به کار میافتند و انگار نه انگار که از طرف برنامه گزاران تذکر داده شده بود که فیلمبرداری با هر وسیله ای ممنوع است ! .
«بیابان بیکران» آهنگ زیبایی بود که برنامه با آن شروع شد ، صبا کامکار با صدایی رسا و زیبا اجرای کُر مانند این آهنگ را کامل تر کرد و چه دلنشین بود سنتور اردوان کامکار که نشان داد چرا داریوش مهرجویی اجرای آهنگهای فیلم سنتوری را به او سپرده بود .
نوای کمانچه اردشیر کامکار چنان تا اعماق روح حاضرین نفوذ کرد که اشک بسیاری از شنوندگان را بر گونه هایشان سرازیر ساخت .
کارشناسان موسیقی عقیده دارند ارائه موسیقی ایرانی به صورت چند صدایی کار بسیار دشواری است ولی اجرای سیدنی ثابت کرد که هوشنگ کامکار آهنگساز،سرپرست و مدیرهنری گروه در تنظیم و آهنگسازی قطعات بسیار خوب عمل کرده است و همانطور که گفته شد خلاقیت ، نوآوری و ابتکار در اجرای کنسرت کامکارها از خصوصیات بارز این برنامه بود .
نمیتوان تصور کرد که خیام ،شاعر پر آوازه ایرانی، هرگز میتوانست تصور کند که سروده های او روزی در قاره استرالیا به این زیبایی اجرا شود!

جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین می زندش

در کـارگـه کـوزه گـری بــودم دوش
دیـدم دو هزار کـوزه گـویا و خـموش
هــر یک به زبان حــال با مـن گفتند
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با لاله رخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

قسمت فارسی برنامه کامکارها با این اشعار زیبا به پایان رسید و پس از استراحتی نیم ساعته گروه این بار با لباسهای کردی به صحنه برگشتند تا کار ما را برای تخمین درصد شرکت کنندگان کرد راحت تر کرده باشند . بیش از نیمی از سالن را کردهای ایرانی و غیر ایرانی تشکیل میدادند که با دیدن کامکارها در لباس کردی شور و حال تازه ای پیدا کردند . کامکارها قسمت دوم برنامه خود را با آهنگ خوشه هورمان شروع کردند . شور و حال نوازندگان کامکار در هنگام اجرای آهنگهای کردی به خوبی نشانگر آن بود که کامکاران از دیار غیور مردان کردستان بر خواسته اند . جا دارد به تنبک حیرت انگیز ارژنگ کامکار اشاره کنیم . یکی از برگزار کنندگان این برنامه از علاقه شبکه ABC به تهیه یک برنامه از گروه کامکاران خبر داد
به امید روزی که برنامه هایی این چنین را در استرالیا بیش از بیش شاهد باشیم .


وحید گواهی انتشارات همشهری

(1) تعریف موسیقی از کتاب فلسفه موسیقی : دکتر داریوش صفوت

۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه

پاپ در سیدنی و بسیاری تشنه لبان میگردند

آمدن جناب پاپ بندیک به سیدنی و رفتن ایشان بحث های بسیاری را در رسانه های گروهی به همراه داشت .
بسیاری از کارشناسان اقتصادی این گونه وقایع را که توجه رسانه های جهانی را به استرالیا و سیدنی جلب میکند در نهایت به نفع کشور میدانند و در درازمدت منافع اقتصادی زیادی برای کشور استرالیا در نظر میگیرند . از طرفی گرد هم ایی بیش از 150 هزار جوان در طی یک هفته در شهر سیدنی میتواند به شناخت و گسترش محبوبیت استرالیا در دنیا ی اینده کمک شایانی کند .

جنبه های معنوی این حرکت را هم نمیتوان از نظر دور داشت به هر حال هر واقعه ای که دهها هزار جوان را که آینده جهان در دستان آنهاست به نوعی دور هم جمع کند خصوصا آن که این گرد هم آیی به بهانه یک حرکت مذهبی باشد میتوان مثبت ارزیابی کرد .

ولی این واقعه به غیر از جنبه های مثبت آن واکنشهای منفی بسیاری را نیز در جامعه به دنبال داشت . عده ای از این فرصت استفاده کرده و اعتراض خود را به قوانین ضد استفاده از روشهای جلوگیری که واتیکان بر آنها تاکید میکنند ابراز داشتند .
عده ای دیگر به شدت اعتراض داشتند که چرا یک رهبر مذهبی باید از آن سر دنیا به کشور آنها بیاید و زندگی روزمره آنها و کسب و کارشان را مختل کند ؟

در طی مدت اقامت پاپ بندیک در سیدنی هزینه های سرسام آوری از جیب مالیات دهندگان استرالیایی خرج شد . تدارکات وسیع این سفر و لجستیک 150 هزار جوان ، بستن خیابانهای اصلی شهر و مختل شدن ترافیک ، به کارگیری نیروهای امنیتی در سطحی بسیار وسیع و .... گوشه هایی از این هزینه ها بود

با خود فکر میکردم که آیا به راستی یک رهبر مذهبی میتواند به خود حق دهد که حقوق دیگران را پایمال کند . فکر میکردم که آیا حضرت مسیح هم در زمان خود از لباسهای فاخری که برای 99٪ مردم جهان دستری به آن امکان ندارد استفاده میکرد؟ و یا آیا برای پذیرایی از او 12 سر آشپز ورزیده به استخدام در می آمدند و یا آیا حضرت مسیح (ع) حاضر بود به مکانی قدم بگذارد که حضور او هزاران نفر را از کسب و کارشان بیندازد ....
فکر کنم در تمامی مذاهب یک روحانی واقعی را میتوان از رفتارهایش و نتیجه اعمالش شناخت مهم نیست که پوستر های او به چه تعداد و در کجا ها نصب شده است و مهم نیست چند نفر برای دیدار او حاضر هستند رنج سفر را به جان بخرند . مهم آن است که آیا یک فرد روحانی واقعی حاضر خواهد شد که نتیجه اعمالش ذره ای به حقوق دیگران خدشه وارد کند یا خیر .

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

آزادی عقیده به سبک یرانی

برای کاری به یکی از فروشگاههای ایرانی رفته بودم به شکل اتفاقی خانمی رو دیدم که داشت یکی یکی هفته نامه های فارسی رو برمیداشت ایشون وقتی متوجه شدند که من هم منتظرم که روزنامه بردارم رو به بنده کرد و گفت « اینها که خوندن نداره فقط برای جدولش بر میدارم » توی لحن صحبت و نگاه ایشون میشد این  پیام رو احساس کرد که « اگر این روزنامه ها مجانی است منتی هم بر سر ما نیست ما فقط جدول اون رو حل میکنیم » پیش خودم گفتم بیچاره  دست اندر کاران این روزنامه ها..... !! 

خلاصه از اون جا که با هفته نامه  خلیج فارس همکاری میکنم کنجکاو شدم و از ایشون پرسیدم خوب شما اگر اونها رو بخونید حتما یک مطلب خوندنی توی چهار تا روزنامه برای شما پیدا میشه !! با کمال تعجب این خانم رو به من کرد و گفت نه بابا من که نمیخونم . مثلا همین خلیج فارس توی ستون خوانندگان چند هفته پیش اشاره کرده بود که توی فلان رادیو از یک دین خاص حمایت شده ! این آقایون نمیدونند که این جا استرالیا است  آزادی عقاید وجود داره و این جا جمهوری اسلامی نیست که بشه مردم رو خفه کرد حرف نزنند ! ٬ به ایشون گفتم پس شما روزنامه ها رو میخونید ! گفت نه همیشه ولی این مطلب رو خوندم ! به ایشان گفتم من متوجه نشدم ٬ انعکاس نظر یک خواننده بدون نام بردن از کسی  چطور با اصول آزادی بیان تضاد پیدا میکنه ؟؟‌. اون خانوم بدون این که به صحبت من توجه کرده باشه ادامه داد ٬توی این مملکت میشه به جان هاوارد ( نخست وزیر  سابق !) فوش داد و عکس اون رو به شکل  سگ  هم کشید و به این میگن دموکراسی ولی این روزنامه ها فکر میکنند این جا هم جمهوری اسلامی که کسی نتونه در مورد یک دین حرف بزنه !! 

دیگه واقعا گیج شده بودم  با خودم گفتم خدا را شکر که این خانم روزنامه ها رو نمیخونه!!  و شاید هم این نوع نگرش مال اینه که ایشون زیاد مطالعه نمیکنند ولی هر چه فکر کردم نفهمیدم انعکاس نظرات خوانندگان یک روزنامه  (هفته نامه ) در ستون ارتباط با خوانندگان با اصل آزادی بیان  چطوری میتونه در تضاد باشه . پس از کمی تامل  همین سوال را دوباره از آن خانم کردم ولی جوابی که شنیدم با حرفهای قبلی هیچ فرقی نداشت . 


نمیدونم نتیجه گیری که کردم درسته یا نه ولی  فکر کردم که احتمالا بعضی از ما ایرانی ها اگر  از نظر دیگر ی خوشمون  نیامد  بدون در نظر گرفتن این که حرفی که میزنیم میتونه پایه منطقی داشته باشه یا نه شروع به مخالفت میکنیم . و  ای کاش اگر در مورد مطلبی اطلاع کافی نداشتیم با کمی تامل میتونستیم سراپا گوش شده و با شنیدن نظر دیگران به اطلاعات خود اضافه کنیم . یاد دوست عزیزی افتادم به نام علی امامی  که پس از 18 سال از آمریکا به ایران برگشته بود و با من در شرکتی همکار بود . ایشون پس از چند ماه کار  در ایران روزی به من گفت :من متوجه شدم که  غیر ممکنه از یک ایرانی سوالی بکنی و یا موضوعی رو مطرح کنی و ایشون در جواب چیزی برای گفتن نداشته باشه از بمب اتم گرفته تا جراحی مغز ٬ از کشت چغندر تا دلایل حمله مغول به ایران ٬ هر موضوعی که باشه  هم وطنان عزیز ما در مورد اون چیزی برای گفتن دارند و هیچ وقت صبر نمیکنند که شاید در جمع کس دیگری باشه که موضوع رو از اونها بهتر بدونه .


 فکر میکنم  یکی ا ز صفات جوامع غرب این باشه که این آدمها یاد گرفته اند که تا وقتی  در مورد موضوعی اطمینان حاصل نکرده اند سعی کنند در مورد اون اظهار نظر نکنند . 

در عین حال همه خوانندگان خلیج فارس آزاد هستند که نظرات خودشون رو در این نشریه منعکس کنند به شرط آن که با آبروی افراد بازی نکرده و به شخص  و یا عقیده ای توهین نکرده باشند . 


۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

من از تو بهترم ٬ بیشتر میفهمم ٬ تازه کجاش رو دیدی

af9aa7e358.jpgیکی از دوستان به من میگفت آقا شما هم  بی کاری توی روزنامه در مورد مردم مسائل اجتماعی مطلب مینویسی ها !! گفتم چطور مگه 


گفت خوب تو که میدونی از ایرانی جماعت نمیشه انتقاد کرد و اگر بالاتر از گل بهشون بگی به اصطلاح باهات چپ میفتند .  به این دوستمون گفتم خوب ما هم سعی داریم سطح تحمل هموطنانمون رو بالا ببریم و اعتقاد ما بر اینه که یک شبه نمیشه در یک جامعه تحول ایجاد کرد همه ما از خود بنده که یک عضو کوچیک جامعه هستم  تا انسانهای شریفی که  از نظر فرهنگی سرمایه های ای جامعه کوچک در استرالیا هستند عیوبی داریم که کم و بیش ازشون بی خبریم و  ما با داشتن ابزاری مثل نشریه پیش روی شما فقط از دستمون بر میاد که این عیوب رو منعکس کنیم و  ارائه راه چاره رو به دیگران بسپاریم . دوست عزیز من در جواب من گفت پس  اجازه بده برایت یکی از این عیوب رو بگم و شما هم برو این رو توی اون حرف اول تون که به لعنت خدا نمیرزه منعکس کن !! .
دوست عزیزم ادامه داد که  « به نظر من بزرگترین عیب ما ایرانی ها ( بخوانید خاورمیانه ای ها ) خود باوری بیش از اندازه است که در ما  غروری کاذب رو ایجاد میکنه٬این غرور چنان در ما رشد کرده که من و شما دیگه به اصطلاح  خدا رو هم بنده نیستیم ٬ نگاه کن ما چطور از تاریخ ۲۵۰۰ ساله خودمون و فرهنگمون دم میزنیم و خودمون رو بنیانگذار دموکراسی و حقوق بشر معرفی میکنیم ولی در عمل تحمل کوچکترین انتقادی رو نداریم  اگر من از یک کسی خوشم نمیاد شما هم باید  از اون آدم بدت بیاد مگر نه شما دشمن من هستی ! اگر من مسلمانم غیر مسلمانان رو دوست ندارم اگر مسیحی هستم  زحمت خواندن هیچ مقاله ای که توسط یک مسلمان نوشته شده به خودم نمیدم ٬ اگر  تهرانی هستم همه شهرستانی ها رو پایین تر از خودم میدونم و اگر  از نژاد کُردم   خودم رو میراث دار ایران زمینمیدونم ٬اگر شیرازی هستم  تخت جمشید  رو ارث پدری و کورش رو پسر عمو ی خودم تجسم میکنم  و اگر خوزستانی هستم  همه مردم ایران باید سهمیه پول نفت و آب رو به بنده بپردازند  اگر با شعر و شاعری آشنا هستم هر شعری رو که از حافظ و سعدی و مولانا نباشه نقد کرده و به سخره میگیرم و اگر یک دونه کتاب تاریخ خوانده باشم  تفکرات نویسنده اون یک کتاب رو در هر محفلی به عنوان سند بی چون و چرای تاریخی به بقیه تحمیل میکنم اگر استاد دانشگاه هستم هر اظهارنظری از جانب من باید  حکم الهی باید تلقی بشه ٬واگرزمانی معلم مدرسه بوده ام فقط من هستم که میدونم آموزش  چه مقوله ای است .... دوست من اشاره میکرد که خود او  این نوع غرور رو در تک تک حرکات و تفکراتش  مشاهده میکند و میتواند  حدث بزند که چطور این غرور باعث تیره روزی نسل نسل ما ایرانی ها شده . به دوست خوبم گفتم با تو موافقم و  من این حرفها رو قبلا توی حرف اول منعکس کرده بودم ٬ دوست خوبم در جواب گفت ٬همین جواب شما نشانه غرور است !! گفتم چرا ؟ گفت هنوز حرف من تمام نشده شما جمله ای گفتی که توش لغت «من» بود و پیام جمله ات به شکل ناخود آگاه این بود که شما «قبل» از من  این مسئله را متوجه شده بودی . به دوستم به شوخی گفتم آدم یک دوست مثل شما  داشته باشه دیگه احتیاج به دشمن نداره !! :-(  ولی پس از کمی تامل از او تشکر کردم که چنین تذکر جالبی به بنده داد  .باید همینجا اعتراف کنم  که  اگر جلوی من را نگرفته بود در جمله بعدی خود به او ثابت میکردم که  «من نه تنها قبل از تو متوجه مشکل غرور ایرانی ها شده بودم بلکه از تو هم خیلی بهتر این مسئله را درک کرده بودم ! »  و داشتم کم کم  خودم رو آماده می کردم که در یک سخنرانی فسیحانه اطلاعات خودم رو در مورد ایرادات ما ایرانیان به رخ دوست شفیق و عزیزم بکشم  . ولی چه سود که او پیش دستی کرد و حال ما رو گرفت . اشکال نداره دفعه بعد که اون رو دیدم میدونم چطوری حالش ر و بگیرم !! 

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

اگر خاموش بنشینیم گناه است


وقتی  یک نفر به نام ایران حتی یک تلنگر بزنه ٬ ایرانی جماعت از عصبانیت  رگهای گردنش باد میکنه . وقتی هر کس و و ناکسی به وطن ما ایرانیا چپ نگاه میکنه انگار به ناموسمون چپ نگاه کرده وقتی یک نفر ادعا میکنه که مثلا مولانا اهل ترکیه بوده برای ما ایرانیا مثل اینه که    فوش ناموسی بهمون دادن (بگذریم که من فکر میکنم مشاهیر فارسی زبان متعلق به همه فارسی زبانان است ) تجمع مردمي مقابل سفارت امارات در اعتراض به ادعاهاي واهي اعراب نسبت به جزاير سه‌گانه و خليج فارس

دو سه سال پیش بنگاه نشنال جوگرافیک توی نقشه های خودش  با ظرافت خاصی  نام خلیج عربی رو توی پرانتز  درست زیر نام خلیج فارس جا سازی کرده بود والبته  در این نقشه توضیح داده شده بود که بعضی ها این خلیج رو خلیج عربی مینامند . ولی ایرانی جماعت که من و شما باشیم   به قول اون سریال تلویزیونی يّه هووو شور حسینی گرفتمون و چنان نشنال جوگرافیک بیچاره رو به توپ بستیم که نعشگی دلارهای عربی معطر به بوی نفت  از سرشون پرید و  اسم خلیج عربی رو از نقشه هاشون پاک کردند . 

در این حرکت که یک حرکت خود جوش مردمی از سراسر دنیا بود. نامه ای با بیش از یک ملیون امضاء در سراسر دنیا توسط ایرانیان مقیم خارج به این موسسه فرستاده شد و از طرف دیگه  جوانان خوش ذوق داخل و خارج از کشور با ترفندی هوشمندانه نام خلیج عربی رو از صحنه موتورهای جستجوگر اینترنتی حذف کردند. ایرانیان مقیم آمریکا جلوی دفتر موسسه نشنال جئوگرافیک تجمع کرده و تمام کتابهایی  که از این موسسه خریده بودند به دفتر این موسسه ارجاع دادند . دولت ایران کارمندان این موسسه رو از ایران اخراج و اعلام کرد تا حل نشدن این قضیه از ورود خبرنگاران اون به ایران امتناع خواهد کرد و  همه و همه دست به دست هم دادند تا موسسه مقتدری مثل نشنال جئوگرافیک سر فرود آورد  

خبر تجمع  جوانان ایرانی مقابل سفارت امارات در ایران از این نظر برای من جالب توجه  بود  که این حرکت کاملا مردمی به نظر میرسه و به نوعی برخواسته از غیرت ملی آنهاست از همه جالب تر  روشن کردن شمعهای  کیکی به مناسبت  37 امین سال تولد امارات متحده و فرستادن اون به داخل سفارت با ظرافتی خاص این پیام رو به اماراتی ها میده که خلیج فارس قبل از به وجود آمدن شما خلیج فارس بوده. این نوع نمایشها  نشانه هوش مندی و خرد جوانان کشور ماست٬ جوانانی که اگر بهشون فرصت داده میشد تا در مدیریت اون مملکت مشارکت داشته باشند خیلی از مشکلات مردم ایران با سرعت حل میشد . 

به هر حال همه ما میدونیم که  زدن یک سیلی محکم لازمه بیدارکردن کسانی است که  در رویای تغییر نام خلیج فارس و یا اشغال جزایر ایرانی اون به سر میبرند.  زدن سیلی محکم به چنین افرادی  کار یک نفر  و دو نفر نیست ....

با خودم فکر میکردم حال من و شما که در استرالیا هستیم چه کار میتونیم بکنیم .

به عنوان فرد کوچکی از این جامعه و  صاحب امتیاز هفته نامه ای به نام  خلیج فارس   در سفر بعدی خود به ایران  یا هر جای دیگه دنیا رنج سفر رو به  جان میخرم و با هواپیمایی امارات سفر نخواهم کرد  شاید اگر همه ایرانی ها این هواپیمایی رو تحریم کنند یک گوشه از توانایی های خودمون رو بتونیم به رخ بکشیم البته  مطمئن هستم که شما خواننده عزیز هم وقتی پای غیرت ایرانی به وسط میاد هر کدوم برای خود اقدامات و اعتراضات مخصوص به خودتون را خواهید داشت  .

متن نوشته های منتشره در حرف اول را میتوانید در  وب سایت harfe-aval.blogspot.com  مشاهده کنید 



۱۳۸۷ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

آیا تا به حال از پرواز جا مانده اید ؟


فرض کنید برای انجام ماموریتی بسیار مهم و رسیدن به مقصدی حیاتی با چند تن از دوستان و آشنایان راهی سفری طولانی هستید . به دلیل طولانی بودن سفر هواپیما در میان راه توقفی یک روزه دارد و شما به همراه دوستانتان  قرار است در هتلی مجلل  شب را به صبح برسانید ٬ شما و همراهانتان هر یک بر حسب قدرت مالی خود اطاقی را در این هتل اجاره میکنید . شما که اطاق نسبتا خوبی نسیبتان شده است مدهوش جاذبه های این هتل چند ستاره شده و و به کلی فراموش میکنید که فقط همین یک شب را میهمان هستید و فردا باید به سفر مهم خود ادامه دهید ٬ 


به هر حال تمام شب را به گردش در هتل و خوشگذرانی میپردازید و بالاخره خسته و کوفته به خواب میروید . در اثر این غفلت صبح دیر از خواب بیدار شده و پرواز خود را به مقصد اصلی از دست میدهید وقتی به  مبایل دوستان خود زنگ میزنید در میابید که غیر از تعدادی انگشت شمار ی که به سلامت صبح زود خود را به فرودگاه رسانده اند بقیه دوستان شما هم شرایطی مشابه داشته اند . یکی پولش را کامل خرج کرده و دیگری پاسپورتش را هم گم گرده است و....


میتوان تجسم کرد که حال و روز شما در چنین حالتی میتواند مانند دانش آموزی باشد نمیتواند از کنکور دانشگاه عبور کند و با حسرت نظاره گر موفقیت هم کلاسی های خود میباشد . فکر میکنم تجسم این که حال انسان در چنین شرایطی چگونه است زیاد مشکل نیست . 


اگر قدمت تاریخ را میلیونها سال فرض کنیم  اقامت ما روی کره خاکی نیز بی شباهت به گذراندن شبی در یک هتل میانه راه نیست . اگر به نوعی به بقا و زندگی پس از ترک جسم خاکی معتقد باشیم به راحتی میتوانیم تجسم کنیم که حتی صد سال زندگی زمینی در مقابل بقای دائم چشم به هم زدنی بیش نیست 


بسیاری از ما بین دو گزینه ٬ خوشی در لحظه و یا سعادت آینده انتخاب اولی را بر میگزینیم و به مَثل معروف  «سیلی نقد به از حلوای نسیه است» ٬ بسنده میکنیم ٬ خیلی از ما چنان جذب جذب زندگی روز مره خود میشویم که ترجیح میدهیم به این چیزها فکر نکرده و راحت زندگی کنیم و حتی شاید راحت ترین کار انکار خرافاتی مانند زندگی پس از مرگ باشد ! . 


بسیاری از دانشمندان عقیده دارند که عقیده به زندگی ابدی حاصل تخیل انسانی است که سعی بر ان داشته تا بر ترس بر مرگ غلبه کند ولی دانش امروزی حد اقل این مسئله را به اثبات رسانده که مغز انسان به شکل  ذاتی ( فطری ) برای خدا  پنداری طراحی شده است و هنوز دانشمندان دلیلی برای آن نیافته اند . 

به نظر میرسد که تا زمانی که علم جوابی برا ی این مسائل بیابد زمان زیادی باقی نمانده و به قول دوستی شاید اگر  منافع مادی دانشمندان برای تحقیق در مورد ماورائ الطبیعه  به اندازه کافی تامین شده بود دانشمندان تا امروز جواب لازم را پیدا کرده بودند. 

سالانه صد ها میلیارد  دلار در سراسر دنیا صرف تحقیقات پزشکی میشود ( بخوانید صرف همان یک شب اقامت در هتل ) ولی فکر نکنم در سراسر دنیا کسی یک سنت هم برای یافتن جواب سوالات ابدی بشر سرمایه گذاری کرده باشد 


متن نوشته های منتشره در حرف اول هر هفته در هفته نامه خلیج فارس از انتشارات همشهری در سیدنی منتشر میشود 


۱۳۸۷ فروردین ۲۶, دوشنبه

چه کسی پیام فرشته ها را بهتر دریافت میکند

راستی اگر کسی به شما بگوید این غذا رو نخورید ٬ چون کهنه و فاسد است چه حالی به شما دست میدهد ٬ 

بدون شک از آن که کسی به فکر سلامت شما بوده است تشکر خواهید کرد ٬ 

این مطلب را همین جا به خاطر بسپارید تا دوباره به آن برگردیم.


اولین فکری که بلافاصله بعد از شنیدن یک انتقاد به ذهنتان میآید چیست ؟ 


خودش هزار و یک عیب داره ...

 

خودش رو نگاه نمیکنه ...


از تو که توقع تعریف و تمجید نداشتم...


باید جوابش رو بدم تا پر رو نشه !!... 


اصلا  نمیدونه موضوع چیه  و این حرف رو داره میزنه...


اکثر قریب به اتفاق انسانها از انتقاد خوششون نمیاد . 

شاید دلیل اون اینه که مفت و مجانی نقاط ضعف ما رو به ما میگن و ما  زیاد قدر چیزهای مجانی رو نمیدونیم ! 

احتمالا اگر بریم و یک جا ثبت نام کنیم و کلی هم پول بدیم تا عیب هامون رو به ما  بگویند بیشتر قدرش رو میدانیم .

فکر کنید که از  طرف کسی مورد انتقاد قرار گرفته اید. یک لحظه تصور کنید در این ماجرا بین شما دو نفر کدامیک بازنده و کدامیک برنده است؟

 اگر درست توجه  کنید خواهید دید در این ماجرا شما نه تنها چیزی از دست نداده اید بلکه چیزی هم به دست آورده اید .

 چه چیزی به دست آورده اید ؟      علم و شناخت از خود .


 برای کسی که میخواهد نقاط ضعفش را تبدیل به نقاط مثبت کند این یک فرصت با ارزش است .


حال اگر انتقاد کننده از روی دشمنی این کار را انجام داده باشد چی ؟ حتی در این صورت هم برنده شما هستید . آیا موافق نیستید ؟ 

همانطور که کسی که باعث اجتناب شما از خوردن یک غذای مسموم شود به شما لطف کرده است ٬انتقاد از ما هم لطف ٬حتی٬ بزرگتری به ما خواهد بود . 


میپرسید چرا ؟ 


چون صفات منفی در حالت حاد ٬ اگر مداوا نشوند میتوانند روح و روان انسان را مسموم کنند بنا بر این حتی اگر انتقاد کننده از روی دشمنی از شما انتقاد کند  ٬ این شما هستید که برنده از میدان به در خواهید آمد به شرط آن که حالت مثبت به خود بگیرید و بدون ناراحت شدن و گارد گرفتن با روی باز  حرفهای انتقاد کننده را بشنوید و از او با حوصله توضیح بخواهید . بعد بدون حب و بغض ٬ آنچه را شنیده اید تجزیه تحلیل کنید ٬ لازم نیست همه آنچه شنیده ایم بپذیریم اگر مورد انتقاد درست بود به ان ترتیب اثر داده و اگر درست نبود از کنار آن با گشاده رویی میگذریم. یادمان باشد اگر مشابه این انتقاد را قبلا هم شنیده ایم در مورد آن بیشتر فکر کنیم !!


چقدر زیبا خواهد بود که انتقاد کننده را به شکل فرشته ای که مامور راهنمایی شما شده تا حرفهای لازم را به گوش شما برساند در نظر بگیرید . 





۱۳۸۷ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

محبت به جز خدمت خلق نیست

اولی : این  نازی خانم عجب آدمیه ها ٬ من که اصلا دوست ندارم باهاشون رفت و آمد کنم .


دومی : چرا ... دیگه جی شده ؟ لابد ماشین بهتری خریدن ! و یا مبلهاشون رو نو کردن ! که یک دفعه باهاشون بد شدی ؟

اولی نه بابا ٬ چرا چرت و پرت میگی ٬  یه جورایی فکر میکنم  آدم خسیسیه .

دومی : یعنی چی خسیسه ؟ لابد باز یک بار پول قهوه اش رو تو حساب کردی و اون خیلی اصرار نکرده در نتیجه ایشون شدند خسیس و شما دست و دل باز ...!!

اولی : ای بابا تو هم چقدر نیش مسزنی امروز ٬ موضوع اینه که تا حالا چند بار برای نازی کادو خریدم ٬ چند با میخاسته بره کنسرت بچه اش رو نگه داشتم ٬ چند بار هم که رفتم خرید کمی خرت و پرت برای اون هم خریدم ولی خانوم اصلا به روش نیاورده  .. یک تشکر خشک و خالی میکنه و ...!


دومی : مثلا اگر شما براش کادوی تولد خریدی اون هم فرداش باید برات دسته گل میفرستاد تا ثابت کنه خسیس نیست ؟ یا انتظار داری هر روز سر ساعت 8 بهت زنگ بزنه و دوباره ازت تشکر کنه ؟ !! 


اولی : باب مثل این که تو هم امروز حالت خوب نیست ها . من با دادن کادو و کارهایی که براش میکنم محبتم رو بهش نشون میدم ولی اون  جواب این محبتها رو نمیده  .

دومی : عزیز من اگر منظور تو واقعا محبت کردن بود ٬ انتظار جواب گرفتن رو دیگه نباید میداشتی . مگر این که به این قضیه مثل یک معامله نگاه کنی . مثلا من میام خونه شما لوله کشی خونتون رو درست میکنم و شما هم مزد کار من رو میدی ٬‌این جا هر دو وظیفه هامون رو انجام دادیم و کسی به کسی محبت نکرده . ولی اگر  به کسی واقعا محبتی کردی حداکثر لیاقت یک تشکر خشک و خالی رو باید برای خودت در نظر بگیری نه بیشتر . و اگر انتظار داری هر کاری کردی معادل اون و یا بیشتر پس بگیری .... بدون که داری معامله میکنی نه محبت و اصولا اون جوری محبت نکنی سنگین تری .! 

اگر به یک نفر محبت کردی و به هیچ عنوان انتظار جبران  اونها رو نداشتی ٬ اون وقت میتونی اسم عمل خودت رو خدمت به همنوع بزاری ٬ به عنوانی خدمت به همنوع نباید توقع متقابل ایجاد کنه چرا که این توقع باعث ایجاد کدورت میشه . حالا خودت رو نگاه کن با خرید چند کادو و انجام چند کار کوچیک توقع متقابل پیدا کردی و حتی  از قبل فرض کردی که دوستت حتی برای جبران محبت های تو سعی هم نکرده . حالا کار رو به اون جا کشوندی که به او تهمت خساست هم میزنی و حتی رابطه ات رو هم میخوای باهاش قطع کنی !!!  تو دیگه کی هستی !


اولی : خوب کشتی منو بابا ٬ اصلا میدونی چیه غلط کردم با شما حرف زدم ٬ آدم نمیدونه تو این دوره زمونه با کی میتونه درد دل کنه !! 


متن نوشته های منتشره در حرف اول را میتوانید در  وب سایت

 harfe-aval.blogspot.com 

مشاهده کنید 

وحید گواهی 

۱۳۸۷ فروردین ۶, سه‌شنبه

زندگی زیباست و زشتی‌های آن تقصیر ماست،

وقتی  نوجوان  بودم از لغتهایی  مثل  جامعه شناسی  ٬ ادبیات  ٬ فلسفه و  روانشناسی  حالم به هم میخورد و فقط فیزیک و شیمی و ریاضیات  و ...رو علم میدونستم   ٬ تا وقتی یکی از کتابهای دکتر شریعتی رو خوندم و فهمیدم  نه بابا  مثل این که این جامعه شناسان  هم میتونن خیلی در پیشرفت بشریت  موثر باشند . یکی دیگه از پیش فرضهای غلط دوران جوانی  من به  نوعی  این بودکه  اگر فلانی دکترای فلان رشته رو داره دیگه اون آدم خدا  ی اون رشته است .. ولی بعد ها به تجربه دیدم که میزان  رشد ٬ درک و قدرت تجزیه تحلیل آدمها  به فاکتورهای مختلفی بستگی پیدا میکنه که  شاید یکی از مهمترین اونها  اون چیزی است که  در زبان خارجکی !!  بهش میگن Open minded بودن ٬ معنی این لغت قلمبه سلمبه اینه که یک نفر میتونه به دور از تعصب ٬حرفهای دیگران رو گوش کنه و با مراجعه  صادقانه به دل خودش   «درست» رو از «غلط» تشخیص بده . این مقدمه چینی ها برای این بود که  در حرف اول این هفته میخواهیم یک تلنگر کوچک بزنیم  به یک موضوعی که شاید اون رو باید  در حوزه روانشناسی و یا جامعه شناسی به شکل  جامعتری  مورد بررسی قرار داد . 

 

 زندگی زیباست

 زشتی‌های آن تقصیر ماست،

 در مسیرش هرچه نازیبا

 ز بی تدبیری هاست !  

چیزی که میشه  به عنوان یکی از خصوصیات بارز و مرسوم بین  بسیاری از هموطنانمان مشاهده کرد عادت انداختن تقصیرها به گردن دیگرانه ... 

 

اگر من پول ندارم  تقصیر پدرمِ  ..

اگر  درس  نخوندم تقصیر مادرمِ ...

اگر  خونمون بالای شهر نیست ٬ تقصیر شوهرم ِ ..

اگر بچه ام بی تربیته تقصیر همسرمِ..

اگر مملکت ما به هیچ جا نرسیده تقصیر انگلستانِ...

اگر ما  مثل ژاپن پیشرفته نیستیم تقصیر حمله اعرابِ ..

اگر من مدیر این شرکت نیستم ٬ مال اینِ که این استرالیایی ها  نژاد پرست هستند ..

اگر کلید خونه رو پیدا نمیکنم ٬  تقصیر این بچه هاست که به همه چیز دست میزنند .... 

اگر همه چیز به هم ریخته است ٬ مال اینه که همسر من شلخته است  .

اگر من هنرمند نشدم مال اینِ که من رو به کلاس ... نفرستادند .

اگر به تو زنگ نزدم حالت رو بپرسم ٬ به خاطر اینِ که تو این مملکت برای آدم وقت این کارها باقی نمیمونه .

فکر میکنم خیلی از  افراد مثل من و شما  با این جور موارد برخورد داشته ایم و یا به نوعی خودمون هم روزی از چنین  بهانه هایی برای فرار از  واقعیت استفاده کرده ایم . شاید  هم خود ما همیشه در طی زندگی  به همین شکل مورد داوری قرار گرفته باشیم  که دیگران اشتباهات و یا ناکامی هاشون رو به گردن ما انداخته اند و  ما هم خود به خود برای دفاع از خود یاد گرفته ایم که نا ملایمات زندگی رو از کوچک و بزرگ به گردن دیگران بیندازیم . 

بعضی ها هم  پای خود را از گلیم مسائل شخصی درازتر کرده و  با دادن یک نسخه کلی٬  ناکامی ها و عقب ماندگی های کل یک جامعه رو  به یک واقعه تاریخی نسبت میدهند . 

 خیلی از فلاسفه و روان شناسان عقیده دارند ٬ شاید   ارزش امتحان کردن داشته باشه که هر از گاهی وقتی از یک ناکامی کوچک و یا بزرگ رو تجربه میکنیم  به دنبال دلایل داخلی و نه عوامل خارجی بگردیم .