دوست عزیزم ادامه داد که « به نظر من بزرگترین عیب ما ایرانی ها ( بخوانید خاورمیانه ای ها ) خود باوری بیش از اندازه است که در ما غروری کاذب رو ایجاد میکنه٬این غرور چنان در ما رشد کرده که من و شما دیگه به اصطلاح خدا رو هم بنده نیستیم ٬ نگاه کن ما چطور از تاریخ ۲۵۰۰ ساله خودمون و فرهنگمون دم میزنیم و خودمون رو بنیانگذار دموکراسی و حقوق بشر معرفی میکنیم ولی در عمل تحمل کوچکترین انتقادی رو نداریم اگر من از یک کسی خوشم نمیاد شما هم باید از اون آدم بدت بیاد مگر نه شما دشمن من هستی ! اگر من مسلمانم غیر مسلمانان رو دوست ندارم اگر مسیحی هستم زحمت خواندن هیچ مقاله ای که توسط یک مسلمان نوشته شده به خودم نمیدم ٬ اگر تهرانی هستم همه شهرستانی ها رو پایین تر از خودم میدونم و اگر از نژاد کُردم خودم رو میراث دار ایران زمینمیدونم ٬اگر شیرازی هستم تخت جمشید رو ارث پدری و کورش رو پسر عمو ی خودم تجسم میکنم و اگر خوزستانی هستم همه مردم ایران باید سهمیه پول نفت و آب رو به بنده بپردازند اگر با شعر و شاعری آشنا هستم هر شعری رو که از حافظ و سعدی و مولانا نباشه نقد کرده و به سخره میگیرم و اگر یک دونه کتاب تاریخ خوانده باشم تفکرات نویسنده اون یک کتاب رو در هر محفلی به عنوان سند بی چون و چرای تاریخی به بقیه تحمیل میکنم اگر استاد دانشگاه هستم هر اظهارنظری از جانب من باید حکم الهی باید تلقی بشه ٬واگرزمانی معلم مدرسه بوده ام فقط من هستم که میدونم آموزش چه مقوله ای است .... دوست من اشاره میکرد که خود او این نوع غرور رو در تک تک حرکات و تفکراتش مشاهده میکند و میتواند حدث بزند که چطور این غرور باعث تیره روزی نسل نسل ما ایرانی ها شده . به دوست خوبم گفتم با تو موافقم و من این حرفها رو قبلا توی حرف اول منعکس کرده بودم ٬ دوست خوبم در جواب گفت ٬همین جواب شما نشانه غرور است !! گفتم چرا ؟ گفت هنوز حرف من تمام نشده شما جمله ای گفتی که توش لغت «من» بود و پیام جمله ات به شکل ناخود آگاه این بود که شما «قبل» از من این مسئله را متوجه شده بودی . به دوستم به شوخی گفتم آدم یک دوست مثل شما داشته باشه دیگه احتیاج به دشمن نداره !! :-( ولی پس از کمی تامل از او تشکر کردم که چنین تذکر جالبی به بنده داد .باید همینجا اعتراف کنم که اگر جلوی من را نگرفته بود در جمله بعدی خود به او ثابت میکردم که «من نه تنها قبل از تو متوجه مشکل غرور ایرانی ها شده بودم بلکه از تو هم خیلی بهتر این مسئله را درک کرده بودم ! » و داشتم کم کم خودم رو آماده می کردم که در یک سخنرانی فسیحانه اطلاعات خودم رو در مورد ایرادات ما ایرانیان به رخ دوست شفیق و عزیزم بکشم . ولی چه سود که او پیش دستی کرد و حال ما رو گرفت . اشکال نداره دفعه بعد که اون رو دیدم میدونم چطوری حالش ر و بگیرم !!
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۷, سهشنبه
من از تو بهترم ٬ بیشتر میفهمم ٬ تازه کجاش رو دیدی
یکی از دوستان به من میگفت آقا شما هم بی کاری توی روزنامه در مورد مردم مسائل اجتماعی مطلب مینویسی ها !! گفتم چطور مگه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر