پرده اول:
زمان : دو ماه مانده به نوروز
مکان : منزل یک هموطن
صحنه :این هفته میهما نی منزل خانم گرشاسپاکژند ! بر قرار است همه گردا گرد سالن نشسته ، در مورد مسائل مختلف روز تبادل نظر میکنند ، موضوع داغ این محفل : تخریب فرهنگ ایران باستان و نوروز توسط این .... ( دو سه تا فوش آبدار ) ها است !!
آقای پژنگ ( یکی از میهمانان ) پس از یک سخنرانی طولانی درمورد اهمیت نوروز فرمودند که بسیار اندوهناک میشوم وقتی میبینم که خواستگاههای مردم در رابطه با این جشن کبیر باستانی نادیده گرفته میشود و این فرهنگ سترگ اندک اندک زیر پا ، لگدمال میشود !!
خانم گرشاسپاکژند ( صاحب خانه ) ادامه میدهد که « مهم نیست که مخالفین این جشن بزرگ ملی چه راهکارهایی را به کار میبرند تا آن را نابود کنند ،بلکه آنچه مهم است کوشش پایداری است که نیاکان ما در جهت نگاهداشت این فرهنگ سترگ به کار بسته اند و من بسیار شادمانم که چنین میشود !»
آقای پرشا ژاونگ (یکی دیگر از میهمانان ) از گوشه دیگری با دو پا در حرف خانم گرشاسپاکژند پریده و گفتند «ای کاش میتوانستیم همگی دست به دست هم بدهیم و اهریمنانی را که کمر به نابودی این مراسم دیرین بسته اند را از روی زمین پاک کنیم ، نباید دست روی دست نهاد و کاری نکرد باید چو »
همه میهمانان در تایید سخنان آقای ژاونگ به ایشان صد آفرین گفتند .
پرده دوم :
زمان : دوشنبه آخرین هفته سال ( یک روز مانده به چهارشنبه سوری )
مکان : مغازه ایرانی
خریدار :آقا آجیل چهارشنبه سوری چنده؟
فروشنده : قابل شما رو نداره، کیلویی 15 دلار ،
خریدار: ..پس از کمی تامل ، باشه حالا فردا میام فعلا دوتا بسته سیگار بدین ، ماربوروی لایت باشه لطفا .
فروشنده : بفرمایید ، میشه 18 دلار و 30
امیدوارم مراسم چهارشنبه سوری بهتون خوش بگذره .
خریدار : مرسی نه من متاسفانه اون شب کار میکنم و حتی خونه هم نیستم
فروشنده : حتما ، بچه ها رو خانمتون میبرند برای مراسم ؟
خریدار : نه بچه ها قراره با دوستاشون برن سینما ، راستی یک نون لبنانی هم بدین !
پرده سوم :
زمان دو روز مانده به نوروز :
مکان : منزل خانم گرشاسپاکژند
صحنه :خانم گرشاسپاکژند با تلفن با یکی از دوستانشان صحبت میکنند :
ـ راستی عید امسال افتاده چند شنبه ؟
ـ جدی میگی چه بد شد ،من پنجشنبه و جمعه کارمیکنم ، چه بد شد !!
ـ آره اتفاقا گرشاسپاکژند هم اون شب شیفت کارشه و اون هم نیستش
ـ چهارشنبه سوری !!؟ ! نه نمیدونستم راست میگی ها امشب بود
ـ آره مرخصی که دارم ولی مرخصی هام رو گزاشتم برای ایستر هالیدی ، میخایم با گرشاسپاکژند بریم گلد کوست !!
۱ نظر:
افسوس!
ارسال یک نظر