۱۳۸۶ بهمن ۹, سه‌شنبه

پیف پیف ، یارو چاینیزه !

چند وقت پیش گفتگوی یک مادر ایرانی با پسر بچه کوچکش در یکی از مراکز خرید در استرالیا نظرم را جلب کرد و من که مجبور بودم برای دقایقی منتظر یکی از دوستانم بمانم . متوجه شدم که پسر بچه ای 6 یا 7 ساله از مادرش میخواست که برایش از یکی از دکه ها بستنی بخرد .

و مادر با تاکید بسیار به پسر کوچک خود میگفت « بچه جان صبر کن بریم کمی جلوتر از یک مغازه دیگر برایت بستنی بخرم ! وقتی ادامه حرفهای مادر را به فرزند خود شنیدم بی اختیار به خود گفتم « بابا ما دیگه کی هستیم» بله این خانم ایرانی به وضوح به فرزند خود گفت کارمند این مغازه بستنی فروشی چاینیز ( چشم بادامی ) است بریم یک جای دیگه برات بستنی میخرم .

وقتی این صحنه را دیدم به خاطر آوردم که بار ها و بارها ایرانیانی را ملاقات کرده ام که مردم استرالیا را مردمی نژاد پرست میدانند و اعتقاد دارند که در موارد بسیار حق آنها به دلیل «کله سیاه» بودن پایمال شده است .
بعد فکر کردم که این خانم ایرانی به چه چیز خود میبالد به فرهنگ چند هزار ساله ! خوب به قول ایشان چاینیزها در این زمینه اگر از ما قدیم تر نباشند حتما جدید تر نیستند .
بعد فکر کردم شاید ایشان مدارج علمی و پیشرفتهای تکنولوژیک ایران و ایرانیان را برتر از مثلا کشوری مثل چین میداند . ولی فورا به خاطر آوردم که آن وقت که چینی ها ماهواره به فضا میفرستادند ما هنوز پیکان را هم مونتاژ نمیکردیم .
تنها چیزی که به نظرم آمد آن بود که ایشان هم یکی از ایرانیان زیاد از حد خودباخته هستند که هنر را نزد ایرانیان میدانند و بس !

از همه فجیع تر آن که ایشان ذهن پاک فرزند خرد سال خود را با تفکرات نژاد پرستانه خود تغذیه میکردند و از سن 6 یا 7 سالگی به این کودک بی گناه میآموزند که «به چشم آبی ها احترام بگزار ولی فراموش نکن که چشم بادامی ها از ما پست تر هستند» و حتی لیاقت دادن سرویس به من و تو را به عنوان یک بستنی فروش هم ندارند .

بعد با خودم گفتم ای بابا تو که یک نفری نمیتونی خمیره فرهنگی رو که در طی قرنها شکل گرفته عوض کنی .
با این حال دیدم شاید بد نباشه هر از چند گاهی از این پنجره کوچک به نام حرف اول فریاد بزنیم ای هموطن برای درست کردن ایران باید از همین جا، از خودمون شروع کنیم .

هیچ نظری موجود نیست: